حکومت فاسد دینی در ایران به یقین ویرانگرترین رژیمی است که می توانست از طریق شارلاتانیزم سیاسی ملتی را گروگان بگیرد، سرزمینی را به نابودی کشاند، فرهنگ و تمدنی را به زوال برد و طومار یک ملت را در هم بپیچد.
درک حکومت اسلامی از کتاب سانسور است، از روزنامه لغو مجوز، از اینترنت فیلترینگ ، از فیلم سانسور، از ماهواره پارازیت ، از بانکداری اختلاس ، از قانون ممنوعیت ، از انرژی هسته ای فعالبت نظامی مخفیانه ، از خصوصی سازی رانت خواری، از اقتصاد تبانی، از آزادی سرکوب، از حکومت خدایی کردن و از شهروندی بردگی!
حکومتی که از نخستین روز آمدنش چوبه های دار و جوخه های آتش برای حذف مخالفان و منتقدان سیاسی اش برپاست و پس از سی و چند سال همچنان رکورد دار حبس و بند و سر به نیست کردن مخالفانش در بین حکومت های مستبد جهان است و کماکان هر روز گروهی از مزدوران تروربست اش را از شرق آسیا تا غرب آفریقا بازداشت می کنند ، حال آنکه حاکمان وقیح اش همواره در سخنرانی ها و مصاحبه هابشان شعارهای پوچ نوعدوستی و صلح و صفا و مهرورزی و انسانیت و …. سر می دهند!
حکومتی که کارش را با دروغ و ترور و ارعاب و گروگان گیری آغاز کرد و همواره از بام تا شام در دولت و مجلس دست نشانده اش عربده کشان ازمحو این و آن از روی کره خاکی و مرگ آمریکا و انگلبس و فرانسه و دانمارک و …. تا مرگ بر این نوبسنده و آن آهنگ ساز و شاعر و خواننده و ….سخن می گویند اما به هنگامی که از علت تلاشش برای دستبابی به غنی سازی روز افزون اتمی سوال می کنند می فرمابد که شرعا مجاز به ساخت سلاح اتمی نیست! غافل از آنکه تاکنون تمامی جنابات ، ترورها و سرکوبهایشان را بر اساس همین مجوزهای شرعی روا داشته اند و بقیبنا به روز توان ساخت بمب اتمی هم مجوز پرتاب شرعی اش! را به امضای یکی از همین علمای ماشین امضای جنابات شرعی! خواهند رساند. و مگر نه ابن است که می فرمایند طبق دستورات دبنی نباید دروغ بگوبند!؟ پس هنگامی که الزاما باید به این همه شعارهای «مرگ» جامه عمل بپوشاند قطعا باید از سلاح مناسب استفاده کرد! و مگر می شود بدون سلاح اتمی » مرگ» این همه کشور و ملت را تحقق بخشید؟
حکومت اسلامی به گواهی آنچه تاکنون از آن دبده شده ؛ بعنی شرارت یک مافیای مذهبی، اسارت یک ملت و تهدبدی مداوم برای جهان بشریت. بعنی مقاومت در برابر قانون و منطق و حقوق بشر. بعنی ایستادن در برابر عقل.
در همین چارچوب افاضات اخیر رهبر حکومت مرگ بار دبنی در ایران در دو مورد خاص قابل توجه است. نخست خیالات خامش در باره تشویق رشد جمعیت، که نشان از آرزوهای دور و دراز و تمابلات فاشیستی وی برای قربانی کردن فرزندان آینده این سرزمین در مسبر توهم تضمین رویای حکومت فرزند جنایتکارش یه عنوان جانشین خلافت اسلامی است و نبردهایی که لابد در برابرجهانیان پبش رو دارد؛ و دیگری نیز تشویق( و عملا تهدید) مردم ایران به تحمل سختی های کمرشکنی که به بهانه توسعه فعالیت های هسته ای و سوء سیاستها و خیانت های وی و اطرافیانش به ملت تحمیل شده و تاوانی روز افزونی که بر گرده آنان سوار کرده است.
به فرمان علی خامنه ای هم اینک کشور در شرایطی قرار گرفته که چنانچه بساط نکیت این رژیم برچبده نشود ، بزودی روزگار سیاهی از راه می رسد که هر اعتراض ساده ای صرفا با گلوله ای در سینه پاسخ می گیرد.
پس این ماییم که باید لحظه ای مکث کنیم و به راهی که آمده ایم نظر بینداریم و ببینیم آبا مابلیم خواسته با ناخواسته همچنان با این قبیله سرکوبگر ادامه دهیم یا نه؟! امروز باید برای آینده خود ، فرزندان و سرزمین مان تصمبیم بگیریم. روزهای سرنوشت یکی پس از دیگری در گذرند و بزودی قحطی فرصت تغییر هم از راه می رسد. همه باید در این باره با هم سخن بگوییم و همراه شویم…..فردا دیر است. بسیار دیر!