Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for نوامبر 2010

سخنان امروز خامنه ای را همگان شنیده اند. من به عنوان شهروندی ازایران زمین ، از سخنان کسی که خود را رهبر این آب و خاک می شناسد بیزاری می جویم و حضور آلوده کننده و نامشروع وی را بر مسند قدرت این کشور ، توهین به خود و دیگر هموطنان خویش می دانم و از همه آنان که برای خویش آزادی و حقوق انسانی قائلند می خواهم که در برابر توهین هایی چنین آشکارنسبت به خود و دیگران خاموش ننشینیم و از هویت خود و سرزمین خود دفاع کنیم. باید همه با هم بهای چنین گزافه گویی ها را برای علی خامنه ای چنان بالا ببریم تا گمان نکند که این مردم به تحمل این همه ناسزا و تحقیر و دشنام از دهن آلوده او عادت کرده اند. هموطنم! ما در حال ساختن تاریخ و تمدن و فرهنگ امروز و آینده ایرانیم. آن را به تحمل خفت نیالاییم و نشان دهیم که آنچه علی خامنه ای و حلقه جانیان پیرامون او به مردم ما نسبت می دهند لایق خودشان است و بس. زبان معترض ما را هنوز نبریده اند!

Read Full Post »

…. جز بوی تعفنی که مشام یک ملت را می آزارد ، تهوعی مداوم و همگانی و خونی که از هر درز دیوار و روزنه ای بی وقفه می چکد؟!

Read Full Post »

This letter is not intended to defend the highest laws, nor tho…se who oppose or criticize them. This is solely in defense of those who endure
dark and endless days in totalitarian prisons; in the hopes that outside of prison and free of chains and shackles; there are people who are waving flags of freedom; who have risen to battle the reigning darkness and ignorance … and that before long, the dark walls of injustice shall crumble in the light of ‘knowledge’…

But, how wonderful that there is no Internet in the dungeons of the regime! So, Zeidabadi, Kayvan, Bahman and the other prisoners of conscience are spared the agony of having to bear the ‘virtual’ climate of these days… Otherwise, all these tales would’ve been no less painful than the flogging that their tormented bodies endure at the hands of despotic guards… Perhaps, even more painful…

How wonderful that they do not bear witness the falling of the fruit of their immense sacrifices, into the hands of those who have not yet learned the lessons in temperance, and constructive talks and tolerance and understanding and respect for freedom…

My friends… I am ashamed of my confession… I am ashamed.

Forgive us, O’ you devoted companions; forgive us, as our pens are drawn, not for growing, but rather, as razor blades for destroying … and instead of wild weeds and dried branches, we are aiming at the roots…

How wonderful that our friends in prison aren’t aware that we are brandishing our pens in waste and destruction these days, even though we never did this, in all the months of their imprisonment, in their names…

If all the passion and pursuit and persistence that we use these days, for proving our point of views; were used instead, on trying to free our friends from the clutches of the regime; perhaps, they would’ve been free today!

My dear friends, moment of pause… Lest we allow the margins to overcome the content, and the main issues be forgotten…

Translation by Azita Eraani, with very many thanks

Read Full Post »

این نوشته در مقام دفاع از قوانین بالاترین یا اعتراض کاربران مخالف و منتقد آن نیست. این نوشته فقط در مقام دفاع از آن همراهانی است که به گمانشان روزهای سیاه و مداوم زندان استبداد را به جان می خرند، به آن امید که در بیرون از زندان و غل و زنجیر ، کسانی پرچم آزادی و آزادیخواهی را برداشته و به نبرد با تاریکی و جهل حاکم برخاسته اند و دیری نمی پاید که دیوار ظلم فرو می پاشد به نور آگاهی ….!

اما چه خوب که در سیاهچالهای حکومت اینترنت نیست و زید آبادی و کیوان و بهمن و دیگر اسرای راه آزادی از مصیبت تماشای فضای مجازی این روزها به دورند… و الا این همه حکایت برایشان کمتر از درد شلاق سیاه استبداد بر پیکر آزادیخواهشان نبود و ای بسا تلخ تر می نمود.

چه خوب که نمی بینند میراث پر از فداکاریشان در دست کسانی است که هنوز نیاموخته اند مدارا و گفتگو را…تحمل و درک را و حرمت آزادی را …
من به نوبه خویش شرمنده ام رفقا …شرمنده ام

… ما را ببخشید ای همراهان بی دریغ ،که قلمهامان را نه برای رویاندن ، بلکه به سان تیغه شمشیر بر می کشیم برای خشکاندن و بجای علف های هرز و شاخه های خشکیده ، ریشه ها را نشانه می گیریم …

چه خوب که یاران دربند نمی بینید آنقدر که این روزها قلم را به تخریب و هجو چرخانده ایم ، هرگز در این ماههای اسارت به یاد و نام آنان نچرخانده ایم …

ای بسا اگر این همه انگیزه و پیگیری و پایداری که این روزها در اثبات نظر خویش داشتیم را یکبار برای رهایی یارانمان از بند حکومت مستبد صرف می کردیم ، شاید اینک در کنارمان بودند…

دوستان عزیزم. لختی درنگ ! مباد که حاشیه بر متن غلبه کند و اصل را به فراموشی بسپاریم…

Read Full Post »

حق نداریم فراموش کنیم. حق نداریم که از یاد بریم. حق نداریم که پا پس بکشیم … باده عافیت و صلح و صفا سر بکشیم … حق نداریم که از یاد بریم … حق نداریم که پا پس بکشیم …

Read Full Post »

در خبرها بود که دولت سپاهیان خامنه ای، قراردادی امضاء کرده تا به مدت 35 سال نفت ایران را مشترکا با چینی ها غارت کنند و در این 35 سال هم 45 درصد از سهم حکومت اجبارا کالای بی ارزش چینی وارد کشور شود و نان کارگران چینی داغ و نان کارگر ایرانی آجر گردد! به اعتبار همین وطن فروشی حاکمان بودکه چینی ها هم به خود اجازه دادند رسما در مسابقات کوانگجو نام خلیج فارس را به خلیج ع… مبدل کنند! به هویت ما چوب حراج زده اند. ما را فروخته اند. خوابمان برده یا معنای خیانت را فراموش کرده ایم؟!

Read Full Post »